نوامبر 1998: یک مرد جوان قسم می خورم که او مرتکب جرم شنیع شده است، او به اخبار نگاه می کند، اما هیچ کس در مورد آنچه رخ نداده است صحبت نمی کند، حتی زمانی که پلیس قربانی های ادعایی را پیدا می کند ... زنده و بی ضرر است. او می گوید که او این کار را کرده است و از شیعیان کمک می خواهد. پشت این رویداد به ظاهر بی معنی، یک ساختمان آپارتمان بزرگ وجود دارد که در آن یک طرح بسیار پیچیده ای که در آن گذشته Touko درگیر است، بافته می شود. آیا شیخی و میکیا حقیقت را کشف می کنند؟ آیا همه آنها می توانند از مارپیچ فرار کنند؟
November 1998: A young man swears he committed a heinous crime, he looks in the news, but nobody talks about what happened, even when the police find the alleged victims ... alive and unharmed. He says that he has done it and wants the aid of Shiki. Behind this seemingly senseless event, there is a large apartment building in which is woven a very convoluted plot in which Touko's past is involved. Will Shiki and Mikiya discover the truth? Can all of them escape from the spiral?